شهید سید علی شکوری بیلانکوهی
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۳۴
زندگی نامه و وصیت شهید سید علی شکوری بیلانکوه
پرواز در آسمانی که پرنده پر نمیزند
زندگینامهٔ شهید سید علی شکوری
به سال 1345 دریکی از محلههای اصیل تبریز ـ «بیلان کوه» ـ خانوادهٔ باایمان شکوری مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) به نام سید علی گشت. هوش و ادب، زینتبخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم پرداخت. اکثر اوقات، پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله میرفت. سید علی در دوران فراگیری دانش کلاسیک، لحظهای از آموزش مسائل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعهٔ خبرها و کتب اسلامی و انقلابی داشت و بهتدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد.
از همان روزهای اول انقلاب در مسجد محله عهدهدار مسئولیت شد. در اولین سالهای جنگ تحمیلی به تقاضای خودش و بهصورت داوطلبانه راهی خطهٔ جنوب شد. پیش از او برادران بزرگوارش سید حسن (فرمانده گردان امام حسین (ع) لشکر 31 عاشورا) و سید حسین به جمع لشکریان اسلام پیوسته بودند. او در تمامی عملیاتها پیشقدم بود. سید علی با قرآن مأنوس بود و مفاهیم آن را در عمل به کار میبست. او علاوه برداشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای کارآمد، اهتمام میورزید. حساسیت فوقالعاده و دقت زیادی در مصرف بیتالمال و اجرای دستورات الهی داشت. از سال 1361 تا لحظهٔ آخر حضورش درصحنهٔ نبرد، تنها ایام مرخصی کاملش، ایام مجروحیت او بود. در سایر موارد هرسال اندکی به مرخصی میآمد و پس از دیدار با خانوادهٔ شهدا و جانبازان، با یاران باوفایش در وادی رحمت تبریز به خلوت مینشست و در اسرع وقت به جبهه بازمیگشت. در طول مدت حضورش در جبهه که بالغبر 44 ماه میشد، دو بار ترکشها میهمان پیکر او شدند.
تا اینکه پس از اتمام جنگ تحمیلی در 15 اسفندماه سال 1385 در منطقهٔ عمومی چالدران درنبرد با مزدوران صهیونیستی پژاک، روح عاشورائی او بهواسطهٔ شهادت، زائر کربلا گشت و پس از تشییعی باشکوه و کمنظیر، بنا بهرسم معهود در قطعهٔ شهدای گلزار وادی رحمت تبریز و در میان یاران بسیجیاش میهمان خاک شد.
فرازی از وصیتنامه
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند فـرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیـوانه کـنی هـر دوجهانش بخـشی دیوانهٔ تو هر دوجهان را چه کند
سخنان خود را با بسیجیانی شروع مینمایم که از اول انقلاب تا حال درصحنهٔ مبارزه و استقامت و ایثار هستند. امیدم بر این است که تمامی حرکات و قدمهایتان فقط و فقط به خاطر خدا بوده باشد و بر نفس خویش غلبه کرده و با وحدت کلمه، دشمنان اسلام را ریشهکن نمایید و چنان درس تلخی به صهیونیزم و امپریالیسم جهانی بدهید که دیگر خیال لشکرکشی به دیار مسلمین را حتی در فکر و اندیشهٔ خود هم نپروراند. همیشه در نماز جمعه و مراسمهای مذهبی و انقلابی شرکت نمایید؛ چون حضور شما در اینگونه مراسمها مشت محکمی بر دهان منافقین و یاوهگویان شرق و غرب است. به یاری مستضعفان و درماندگان بشتابید و از ولایتفقیه حمایت کامل به عملآورید؛ چون حمایت از آن حمایت از اسلام و انقلاب است. هرگز نسبت به پیام شهدا سستی ننمایید و وصیت ایشان را الگو و سرمشق زندگی خویش قرار دهید و نگذارید خون پاک این شهیدان پایمال شود؛ چون شماها حافظان بر حق خون آنها هستید. با حضور دائمی خود درصحنهٔ انقلاب، به منافقین و ضد انقلابیون و دیگر گروهکهای ضد خط امام و اسلام، فرصت فعالیت نداده و با سلاح ایمان که برندهترین سلاحهاست به جنگ آنان رفته و اسلام را پیروز و کفر را نابود نمایید و به حرف منافقین گوش فرا نداده و تحت تأثیر بلندگوهای تبلیغاتی آنان قرار نگیرید و به آنها بفهمانید که این امت حزب الهی، هرگز از مرگ هراسی نداشته و حتی حاضرند جان و مال و حتی بهترین عزیزان خود را فدای اسلام و قرآن نمایند تا به این طریق، پرچم توحید و اسلام که واژگون کنندهٔ پرچم کفر جهانی است، پایدار و برافراشته بماند.
دیگر سخنم با خانوادههای معظم شهداست که به گفتهٔ امام عزیزمان، چشموچراغ این ملت هستند. همانا بدانید هر رزمندهای که در میدان نبرد، هنگام مبارزه و جهاد با خونآشامان و دشمنان اسلام شجاعانه میرمد و شهید میشود، این انتظار را دارد که خانوادهٔ او نخواهند گذاشت که اسلحهٔ او بر زمین بماند، بلکه اسلحهٔ او را برداشته و ادامهدهندهٔ راه او خواهند بود. پروردگارا! خانوادهٔ معظم شهدا را صبر جمیل و اجر جزیل عنایت بفرما.
برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست. همیشه به یاد خدا باشید و درراهی که پیش پایتان گذاشته، قدم بردارید و تا پیروزی نهایی اسلام بر کفر و الحاد، حضورتان را در جبهههای نبرد ثابتقدم و استوار نگهدارید.
من هم از خداوند تبارکوتعالی خواستهام که اگر مشیتش بر این شد و من لایق آن شدم که به دیدارش بشتابم و به آن درجهٔ والا دستیابم و از این جهان فانی رخت بربندم، خونم تداومبخش این نهضت و انقلاب باقی بماند. پروردگارا! مرا ببخش و از گناهانم درگذر. پروردگارا! اینک من به یاد تو و بهمنظور احیای دینم و تداوم انقلابم و به وصیت امامم، قدم در این راه نهادهام، نه به خاطر انتقام یا مقام. من این راه را برگزیدم تا اینکه در این راه استوار بمانم و جانبازی کنم و چه شیرین است هنگامیکه من در این راه بتوانم به جمع شهیدان بپیوندم، چونکه شهادت آرزوی همهٔ عاشقان و دلباختگان اباعبدالله الحسین (ع) است.
از کلیهٔ برادران و اشخاصی که به طریقی موجب آزار و اذیت آنها شدهام حلیت طلبیده و امیدوارم که بندهٔ حقیر را حلال نمایند.