تاریخ انتشار : شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۲۶
به گزارش ایثار واحد خراسان شمالی و به نقل از اسدی خبرنگار روزنامه خراسان شمالی - خراسان شمالی دارای 61 شهید دانشجو است. شهید «علی سعیدیه» از شهدای دانشجوی خراسان شمالی و شهرستان گرمه است، مادر این شهید بزرگوار روایتی از زندگی پسرش دارد، روایتی عاشقانه؛ او میگوید: سال 64، علی 15 ساله بود که در دانشگاه تربیتمعلم پذیرفته شد، هنوز چند ماهی از ثبتنامش در این دانشگاه نگذشته بود که برای رفتن به جبهههای حق علیه باطل عزمش را جزم کرد و در همان سال نیز در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
این مادر شهید بابیان اینکه اخلاق و روحیه انقلابی فرزند شهیدم از نکات بارز شخصیت اش بود، ادامه میدهد: عضو گروه تئاتر مدرسه بود، همیشه در نقش اسیر بازی میکرد، چفیه برای خود تهیهکرده بود و میگفت بالاخره یک روز شهید میشوم.
«بایرام دردی مصطفی کریمی» از شهدای دانشجوی اهل سنت استان است. برادر بزرگ این شهید راوی داستان زندگی اوست، «کریمی» میگوید: برادرم سال 64 در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته مهندسی برق قبول شد، 6 ماه پس از آغاز کلاسهایش پس از شنیدن رشادت سربازان کشور به جبهه رفت و مدام بین جبهه و دانشگاه رفتوآمد میکرد تا اینکه بالاخره در عملیات بیتالمقدس در دیماه سال 66 به مقام شامخ شهادت نائل شد. او خاطرهای از شب قبل از شهادت برادرش روایت میکند: بااینکه زندگی با برادرم پر از خاطره است اما یکی را بیش از همه به یاد دارم. برادرم اعتقاد زیادی به ائمه اطهار (ع) داشت ازاینرو شب قبل از شهادت از صبح زمزمه میکرد «ای گلولهها بر گلوی من ببارید تا من نزد حضرت فاطمه (س) خجالتزده نشوم» و همینطور هم شد و با اصابت ترکشی به گلویش به شهادت رسید.
شهید «حمیدرضا دستجردی طرق» از دیگر شهدای دانشجوی استان است؛ خواهر کوچکتر این شهید، میگوید: حمید سال 63 در رشته مکانیک در دانشگاه صنعتی شریف قبول شد اما به دلیل عشق و علاقه رسیدن به خدا به جبهه رفت و سال 64 به شهادت رسید.
وی ادامه میدهد: قبل از شهادتش یکبار به دیدنمان آمد، آن زمان به دلیل اصابت ترکش به پهلویش زخمی شده بود اما به خانواده چیزی نگفته بود. یک روز که به حمام رفته بود من بهطور اتفاقی باند خونی را در حمام دیدم و بعد به اصرار مادرم متوجه شدیم که زخمی است، بنابراین مادرم خواست که این بار به جبهه نرود اما او نپذیرفت و هنگام رفتن مرا از مدرسه به خانه آورد و دست و صورتم را بوسید. برادرم بسیار زیبا بود و چهرهای نورانی داشت.
وی اضافه میکند: پسازآن برادرم به مدت 3 ماه گم شد زیرا او از فرماندهان غواص بود. خبر شهادتش رسید اما پیکرش نه، برادر بزرگترم ماهها در شهرهای مختلف بیمارستانها و سردخانهها را گشت تا بالاخره پیکر او را یافت و با حضور مردم به خاک سپرده شد.